در ادامه سری مطالب تجربیات برنامه نویسی امروز میخوام به مهارت خودشناسی و تاثیرش توی مسیر موفقیت بپردازم. چیزی که شاید برای خیلی ها کم اهمیت باشه ولی به نظر من یکی از مهمترین پارامترهای رسیدن به اهدافه. خیلی شناخت خودمون به اینکه چقدر در مسیر رسیدن به اهدافیم یا داریم به بیراهه میریم اثرگذاره. جدا از مسیر و اهداف و این چیزها؛ خیلی از اوقات آرامش نداریم و دائما احساس اضطراب و بی قراری می کنیم. شاید شنیده باشید که خودشناسی همون خداشناسیه. خیلی کلیشه ای نمیخوام حرف بزنم ولی از وقتی که توی مسیر خودشناسی قدم گذاشتم این باعث شده تا بتونم که با سرعت و آرامش بیشتری زندگی ام رو ادامه بدم.
باز هم میرسیم به این مهارت هایی که اصلا در نظر گرفته نمیشن، حتی توی مدرسه و دانشگاه هم آموزش نمیبینم شون و خیلی خیلی مهمن. شاید یادگیری انتگرال دوگانه و سه گانه خیلی برای ما مهم نباشه و اصلا به کارمون هم نیاد ولی واقعا اینکه مهارت از اون مهارت های مهمی هست که زندگی هامون رو از این رو به اون رو میکنه.
مثل مهارت نویسندگی یا برنامه نویسی نیاز به تمرین داره و طبعا اگه با تمرینه که توی میتونید بهتر بشید.
شما میدونید خودشناسی چیه؟ چقدر روی شناخت خودتون وقت میگذارید؟
خودشناسی زیرمجموعه ای از علم روانشناسی هست. نمیخوام اصلا علمی حرف بزنم و صرفا میخوام تجربه خودم رو در این رابطه بازگو کنم.
زمانی که شروع به فرایند خودشناسی کردم این جمله توی درس دینی باعث شد که خیلی کنجکاو بشم. خودشناسی همان خداشناسی است. توی اون دوران به مقتضای سنم و اوایل نوجوونی دنبال مباحث فلسفی بودم. و این جمله منو خیلی به فکر فرو برد. یعنی چی واقعا؟
ما مگه نباید شروع به شناخت خدا کنیم؟ نباید تحقیق و پژوهش کنیم؟ نباید کتاب های آسمانی مثلا برای اسلام قرآن رو بخونیم و مطالعه کنیم و اصلا مگه خدا (فرض کنید که یک موجود بسیار بالاتر از ماست) به همین راحتی شناخته میشه؟
در ظاهر شاید فکر کنیم که راحته دیگه ولی ارتباط بین من و خدا به چه صورته؟ چقدر این ارتباط مهمه که باعث شده تا شناخت خودم باعث شناخت خدا بشه؟
من به این تعریف رسیدم. «راستش ما هر کدوم تیکه ای از وجود خدا هستیم. هر کدوم مون با هر ویژگی، اشتباه یا هر اتفاقی که برامون افتاد باز هم یک تیکه از وجود خدا هستیم و اگه بخوایم میتونیم به خدا وصل بشیم.»
این ها بود که باعث شد تا برم دنبال راه های متعدد و مختلف و اطلاعات زیادی که در این رابطه هم در اینترنت و هم در کتاب ها وجود داشت. شانس های زیادی توی این مسیر آوردم (چون واقعا اطلاعات به درد بخور و منسجمی توی اینترنت نبود) و باعث شد از کتاب هایی مثل لطفا گوسفند نباشید شروع کنم و به اهمیت احساس لیاقت و ارزش قائل شدن برای خود و مدیتیشن و مراقبه و ... برسم.
راستش با وجود اینکه تقریبا سال های زیادی از شروع مسیر خودشناسی میگذره ولی پرت شدن حواسم به درس خوندن و دانشگاه و هزارتا چیز دیگه؛ نگذاشته پیشرفت آنچنانی توی این حوزه به دست بیارم ولی همیشه هر چقدر که بیشتر سعی کردم خودم رو بشناسم ارتباطم با خدا بیشتر شده و همچنین مسیر رسیدن به خواسته ها و اهداف و همچنین آرامش روحیم هم بیشتر.
انگار نیروهای بسیار قوی رو در وجود پنهانم کشف کردم که مثل معجزه تونستن توی مسیرم باهاشون دوپینگ کنم.
همچنین با وجود اینستاگرام و یوتیوب خیلی از آدم های موفق واقعی به این ها میپردازن. راستش خیلی ساده است به محض اینکه توی این مسیر گام برمیداریم به سرعت در مسیر رسیدن به اهداف و خواسته ها قرار میگیریم و البته این کمترین خاصیتش هست.
آرامش روحی، توکل در سپردن نتیجه ها و آرامش و اطمینان روحی که بعد از تمرین های خودشناسی به دست میاریم شاید کمترین نتیجه اون هست.
خیلی از این مباحث باید عملی و کاربردی طی بشن که من توی این مسیر به اهمیت مراقبه و همچنین ارزش قائل شدن برای خودم بسیار پی بردم.
نمیخوام چیزی رو بنویسم که تجربه اش نکردم ولی صرفا خواستم اهمیت جستجوی درونی و پی بردن به قدرت ناخودآگاه رو به خواننده یادآوری کنم هرچند خودم هنوز اول راهم.
همیشه اول بودن جذابه! اولین نظر این پست رو تو بزار :)