داستان از یک hello world! ساده شروع شد، وقتی که برای اولین بار یک برنامه ساده به زبان QBasic رو به کمک کتاب برنامه نویسی به زبان کیوبیسیک اجرا کردم. اون لحظه احساس وصف نشدنیای داشتم؛ فکر میکردم مثل کریستف کلمب به یک قاره ناشناخته پا گذاشتم! از اون جا بود که مسیر زندگی من عوض شد ولی برای شرایط من بدون هیچ استادی به جز گوگل بزرگوار خودآموزی اون قدرها هم ساده نبود.
اون سال برای اولین بار به یک درس جذاب با عنوان آموزش برنامه نویسی به زبان (Qbasic) برخوردم. من سالها کامپیوتر داشتم اما هیچ وقت اسم برنامه نویسی رو هم حتی نشنیده بودم. این کتاب در مقطع دوم راهنمابی (کلاس هفتم امروز) به ما تدریس میشد. معلم ما به این مباحث مسلط نبود و خوب نمیتونست مطالب رو بهمون منتقل کنه. هرچند برای من که عاشق این درس شده بودم؛ هر لحظه کلاس لذت بخش بود و بعد از کلاس بلافاصله میومدم و با حل تمرین ها به صورت خودآموزی پیش میرفتم. تازه انگار اون حوزه مورد علاقه ام رو در کامپیوتر پیدا کرده بودم.
برنامه نویسی برای من به مثابه یک ربات بود. من بهش دستور میدادم و اونم انجامشون میداد. هیچوقت اولین لحظات شیرین کدنویسی رو از یاد نمیبرم. همیشه از بچگی علاقهمند به این بودم که یک ربات داشته باشم، بهش دستور بدم و اونم کارهامو انجام بده. انگار تازه ابزار رسیدن به اون رویا برام پیدا شده بود.
اینها گذشت و من همیشه افسوس میخوردم که چرا نتونستم اون کتاب رو تموم کنم. دلایلش ربطی به علاقه و کلاس و اینها نداشت من هنوز خودآموز نبودم. درنتیجه اگر میخواستم پیشرفت کنم، چون دسترسی به کلاس آموزش برنامهنویسی نداشتم، تنها راهش این بود که خودم یاد بگیرم.
من به کمک اینترنتی که تازه به خونه ما اومده بود و من غرق در هیجان، تکنولوژی و سرعتش شدهبودم؛ تازه حوزه موردعلاقه ام رو پیدا کرده بودم. انگار وقتی مشغول طراحی سایت بودم تلفیقی از مهندسی و هنر رو تجربه میکردم.
تلاشهای من اما ادامهدار نبود. کم کم ذوق و اشتیاق برنامهنویسی هم از میان رفت و من ماندم و اینترنت. من کلا سه درس کامپیوتر رو در دوران مدرسه گذروندم؛ سال اول آموزش اصول کامپیوتر، سال دوم آموزش کیوبیسیک (QBasic) و سال سوم هم آموزش ویژوال بیسیک (Visual Basic) بود. بعد از اون تا ترم اول دانشگاه آموزش حضوری رو تجربه نکردم.
راه چاره چی بود؟ اینترنت. تنها شانسی که من در این زمینه داشتم، همین بود. اما سرعت یادگیری و رشدم خیلی کند بود. خیلی خیلی کند.
من با وردپرس، جوملا و ... آشنا شدم. بلاگفا، میهن بلاگ و انواع و اقسام سایتسازها و وبلاگدهی های ایرانی رو تجربه کردم. راستی یادمه اون زمان چت روم وجود داشت. الان دیگه با وجود تلگرام خیلی کمرنگ شده. اما برای من هر پلتفرم و سایت تازهای در این زمینه خیلی جذاب بود. وقتی غرق در گشت و گذار بین سایتها میشدم از دیدن این همه سایت رنگارنگ، پیچیده و باحال لذت میبردم.
همیشه به خودم میگفتم یعنی منم میتونم روزی همچین سایتهایی رو برنامه نویسی کنم؟ منم میتونم یک سایت شخصی برای خودم داشته باشم.
من وقتی که همچین آرزویی داشتم رفته رفته بعد از داشتن چندین وبلاگ؛ احساس میکردم که باید برای کسب درآمد حتما سایت داشته باشم. میدیدم که بقیه برای خودشون سایت با دامنه شخصی دارن، من هم کنجکاو شدم و از اونجایی که دنبال آزادی بودم و تبلیغات و وابستگی به سایتهای وبلاگدهی رو دوست نداشتم و همچنین به اقتضای سنم دوست داشتم درآمدی از شغلی که دوستش دارم رو داشته باشم و یک دامنه برای خودم خریدم اونجا بود که وردپرس به کمکم اومد.
این پیشرفتها خیلی به نظرم کند بود. یعنی اول از وبلاگم صرفا یاد گرفتم که چطور باید به دامنه شخصی وصلش کنم. بعد با دیدن یک سایت دیگر با وردپرس فارسی در فوتر سایت (قسمت پایینی هر سایت) کنجکاو شدم و وردپرس رو یاد گرفتم. در نهایت تونستم با میکس همه چیزایی که یاد گرفتم به کمک وردپرس و کارکردن با سی پنل و هاست بالاخره سایت خودم رو بالا بیارم.
تمام این کارها به تنهایی خیلی در اون زمان برام سخت و پیچیده بود ولی خب خیلی از انجامشون لذت میبردم.
اینجا جایی بود که دوباره عشق به مهندسی درونم ارضا شد. حالا سایت خودم رو داشتم؛ یک نوجوان ۱۵ ساله با رویای اینکه چیزی بلده که خیلی خفنه. الون موزیک، سرای دانلود، یازده شانزده و یو وبسایت سه سایتی بودند که هر کدوم با فاصله چندماهه از اینکه نمیتونستم ازشون درآمدی کسب کنم با ناامیدی رهاشون میکردم.
این تجربه برام از این جهت مفید بود که من یاد گرفتم چطور باید ایدهام رو به تنهایی در حوزههای مختلفی تست کنم. الون موزیک یک سایت پخش موسیقی مثل همه سایتهای دیگه اون زمان بود، یازده شانزده یک سایت ارائه هاستینگ و دامین، یو وبسایت هم از سایتهای شرکتی طراحی سایت بود که هر کدوم رو اگر بخوام مهمترین دلیل نتیجه ندادنشون رو با دانش فعلیام بگم میتوم عدم پایداری کسب و کار رو نام ببرم. همچنین چون من در این زمینه منتور نداشتم واقعا بعد از مدتی مسیرم رو گم میکردم.
اتفاقا هر کدوم رو توی یک تابستون پیاده کردم و یادمه الون موزیک رو چون کارهای طراحیش رو پسرخالهام انجام میداد داشت به بازدید خیلی خوبی میرسید اما من به خاطر درسهام و عدم توانایی همزمان درس خوندن و کارکردن (اینقدر این مباحث برام جذاب بود که اصلا درس های مدرسه دیگه برام جذابیتی نداشت) و همینطور عدم توانایی نگهداری و تولیدمحتوا مداوم کنارش گذاشتم. برای سایت الون موزیک، آهنگهایی که هر روز منتشر میشد را از سایتهای مختلف دانلود میکردم. سپس متن آنها را خودم مینوشتم (یاد گرفته بودم که برای پنالتی نخوردن در سئو نباید محتوا کپی کنم)، بعد از اضافه کردن کپی رایت اون رو به سایتم اضافه میکردم. من توی هر کاری سعی میکردم با کنجکاوی از سایتهای رقیب شده اون کار رو به بهترین شکل کار انجام میدادم.
در اون سالها با مفهوم فریلنسری آشنا شدم؛ کسب درآمد از تبلیغات کلیکی، بنر و ... رو تجربه کردم و کلی اتفاقات دیگه.
بعد از اینهمه علاقهام و متقاعد کردن خانواده؛ تابستون سال سوم راهنمایی مسیر زندگیام رو انتخاب کردم. همون زمان که باید انتخاب رشته میکردم گفتم الا و بلا من باید برم کامپیوتر بخونم. خدا روشکر خانوادهام هم کاملا با علایق من موافق بودن. همون سال دوباره با اصرار خودم برای کسب درآمد رفتم یک خدمات کامپیوتر برای شاگردی.
راستش همیشه وقتی طراحی سایت رو یاد میگرفتم، به خودم میگفتم درسته الآن گوشی هوشمندی وجود نداره و حتی اینترنت هم هنوز همه گیر نشده (یادمه تنها ابزار دریافت پیام برخط تله تکس بود.)مهم نیست این چیزای مورد علاقه رو یاد میگیرم در آینده اگر از این راه نتونستم پول دربیارم حداقل با این دانشم خدمات کامپیوتری میزنم و درآمد خوبی ازش درمیارم.
خیلی خوب بود که باز هم مثل اون سایتها این ایدهام رو هم توی همون سن تجربه کردم. وقتی رفتم توی مغازه، درب مغازه آگهی زده بود، نیازمند یک شاگرد... . من و یک نفر دیگه رفته بودیم برای مصاحبه. به دلیل اینکه نسبت به من شناخت داشت، همچنین توانایی بیشتری توی کار با کامپیوتر داشتم و همچنین نسبت به اون فرد اهل کار بودم منو قبول کرد.
منم رفتم و اولین تجربه پول درآوردن خیلی بهم چسبید. واقعا لذت غیرقابل وصفی داشت. بعد از مدتی کل کارهای اون مغازه رو تقریبا خودم انجام میدادم. صاحب مغازه بهم گفت از این به بعد باهم شریک میشیم. نصف دخل مال من نصفش هم مال تو. اوایل یادمه ماهی ۳۰۰ هزار تومن قرار بود بهم بده اما بعد از شراکتم درآمدم چندین برابر شده بود.
تازه اول پادشاهی ام بود و به دلیل اینکه من عاشق برنامه نویسی بودم و کارهای تکراری و تکرار مکرات رو دوست نداشتم، و همچنین دلایل دیگه از اون کار استعفا دادم. البته با تجربه الآنم این یک اشتباه بود. چون من حداقل میتونستم مدیریت زمان، فروش و خیلی مهارت های دیگری رو در خودم تقویت کنم و تقریبا هر کاری رو حداقل باید برای مدت طولانی ادامه بدیم تا نتایج عالی ای بگیریم اما من چون از جامعه دید نسبتا خوبی نسبت به شاگردی نداشتم و به عنوان یک نوجوان مغرور خیلی خجالت میکشیدم از اینکه برای کسی کار کنم؛ اومدم بیرون.
اگر همون جا ادامه میدادم قطعا خیلی به تقویت مهارتهام کمک میکرد. تاکید خانواده ام روی درس هم مزید بر علت بود. انگار من هربار که میاومدم تا از زیر درس دربرم؛ نمیشد :) . اتفاقا تصمیم خانواده مبنی بر ادامه دادن درس الآن به نظرم خیلی منطقی بود چون واقعا آدم هایی که در دانشگاه شناختم به واسطه تجربیات قبلیام باعث رشد نمایی من شد.
بعد از مدتی دوباره کنجکاویام باعث شد که برم سراغ اینکه اون پشت سایت داره چه اتفاقی میافته. چی باعث میشه این سایت کار کنه. از چه اجزایی تشکیل شده، شروع یادگیری من توی اون حوزه به کمک سون لرن و استاد آوند آغاز شد. وقتی که سرچ میکردم و در مورد طراحی سایت میخوندم؛ با ایشون آشنا شدم.
دیگه کم کم یاد گرفتم؛ چطور میتونم یک سایت رو خودم از صفر بیارم بالا. فرق استاتیک و داینامیک وب پیچ چیه و همیشه از گوگل بزرگوار جواب سوالات بیشتری رو میگرفتم. سیستم مدیریت محتوا چیه؟، ادمین سایت کیه؟، چطور از سایت پول دربیارم؟، فریلنسر کیست؟، چطور پروژه برنامهنویسی بگیریم؟، حقوق برنامه نویس چقدره؟
بارها توی سایتهای مختلف میچرخیدم و دنبال این بودم که درآمد اینترنتی رو تجربه کنم.
هدف از به اشتراک گذاری این سلسله مطالب انتقال تجربه است. دوست دارم کسایی که مثل من برنامه نویسی رو دوست دارن با خوندنشون حداقل چند سال جلو بیوفتن.
ممنون از همراهی تون با های رضا
ادامه این تجربه رو در مطلب بعدی بخونید ... :)
1
judea wallnofer
پاسخ
Danielle Rhodes
Qui vitae voluptate
پاسخ