پنچ ماه دوپامین دیتاکس به لطف سربازی (تجربه ۱۰)

تا به حال اینقدر از لپ تاپ، گوشی ام و اینترنت دور نبودم. واقعا یک تجربه عجیب و غریب برای پسریه که رشته‌اش کامپیوتره و از حدود ۸ سالگی با کامپیوتر و تکنولوژی‌های مختلف بزرگ شده. 

برای من مخصوصا ماه‌های اول آموزشی دوری از تکنولوژی خیلی سخت بود. اما خب دوران آموزشی فقط دو ماه بود و به دلیل فشرده بودن برنامه ها اصلا زمان اینکه به گوشی همراه ات هم فکر کنی پیش نمیومد. اما داخل یگان خب زمان زیاد بیکاری نمیگذاره که تو به گوشی همراه و تکنولوژی و برنامه نویسی فکر نکنی.

مخصوصا اینکه خیلی دوست داری هر طور که شده دوباره گوشی همراهت رو بگیری دستت و توی اینترنت بچرخی اما خدا رو شکر که ممنوعه. چرا؟ چون من اینجا بود که متوجه شدم که چقدر بهشون وابسته بودم و متاسفانه اعتیاد به چک کردن مداوم شبکه‌های اجتماعی و تلفن همراه منو از تمرکز کردن واداشته بود.

مخصوصا ماه ‌های اول این تغییر خیلی سخت بود ولی من مقاومت کردم. واقعا برام سخت بود چون از قبل برنامه ریزی کرده بودم که در طی خدمت حتما برنامه نویسی کنم و ادامه اش بدم و حداقل گوشی ام رو داشته باشم ولی خب بیخیالش شدم.

حتی می‌خواستم توی مرخصی‌های ساعتی که بهم می‌دن پای لپ تاپم بشینم و یک پروژه آموزشی رو پیش ببرم ولی خب نمی‌شد چون متاسفانه زمان خیلی کمی مرخصی بهم می‌دادن به صورت میانگین حدود ۲ ساعت هر چند روز یکبار.

اما واقعا این خویشتن داری خیلی به نفعم شد و بالاخره این باعث شد که بتونم کتاب بخونم. بعد از مدت‌ها خواندن کتاب برنامه نویسی به صورت خودخوان شروع شد.

جدا از اون ذهن‌ام کاملا پاکسازی شد و اعصاب و افکارم خیلی بهتر شد. دیگه زیادی فکر نمی کردم و از طرفی در شبانه روز خیلی اطلاعات کمتری وارد مغزم می شد و در نتیجه خیلی کمتر احساس خستگی و بی حوصلگی می کردم. همچنین دیگه خبری از نوتیفیکیشن و اسکرول پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی نبود و کلا در حالت خلسه و تمرکز خوبی قرار دارم.

البته ارتباطم با دنیای بیرون فقط از طریق تماس تلفنی و پیامک با گوشی ساده ام هست ولی خب زمان بسیار زیادی برام ذخیره شدم. باورم نمیشه که حتی وزن ام افزایش پیدا کرده اونم من که هیچ وقت تا به حال چاق نمی‌شدم. تنها دلیلی که براش دارم اینه که ذهنم آرام تر شده هرچند کم تحرکی بی تاثیر نیست.

در نتیجه این تجربه، تصمیم گرفتم که برای کل زندگی ام همین رویه دوپامین دیتاکس رو حفظ کنم و کلا گوشی هوشمندم رو کنار بزارم. چون واقعا من از اون آدم هایی نیستم که گوشی ام رو در طول روز همیشه چک نکنم حتی اگه در طول روز خیلی کار داشته باشم هم باز حداقل نیم ساعتی با گوشی ور میرم و ذهنم کلا مشغول میشه.

من قبلا تجربه استفاده از گوشی های دکمه‌ای رو داشتم با گوشی های نوکیا بزرگ شدم و واقعا دنیای بدون شبکه‌های اجتماعی و اینترنت خیلی دنیای آروم تری هست. البته بستگی به نحوه استفاده شخص ازشون داره.

خب چرا از گوشی هوشمند به صورت محدود استفاده نکنم؟
واقعیت اینه که من فقط زمانی‌که مشغول به کار در شرکت بصورت حضوری بودم تونستم برای چهار ماهی با وسوسه و اعتیاد به گوشی همراه مقابله کنم ولی بعد از مدتی دوباره نتونستم مغزم رو قانع کنم و جلوی استفاده بی رویه از گوشی همراهم رو بگیرم. هر از چندگاهی حین کار حواسم با چک کردن شبکه های اجتماعی پرت می شد.

البته همون طور که در کتابی با همین مضمون «دوپامین دیتاکس» به طور مفصل توضیح داده شده فرایند سم زدایی میتونه به شکل یکباره یا مرحله‌ای انجام بشه.

برای من ترک یکباره اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی و تلفن همراه هوشمند خیلی بهتر جواب داد. شاید براتون سوال بشه که چکار میکنم؟ با استفاده از این زمانی‌که تونستم ذخیره کنم وقتم صرف مطالعه و نوشتن خاطرات روزانه میشه. همچنین با هم خدمتی‌هام والیبال بازی می‌کنیم. مبتونم به برخی مسائل فکر کنم که قبلا فرصت فکر کردن بهشون رو نداشتم.

راستش من که خیلی راضی ام. انگار برگشتم به دوران بچگیم، دورانی که گوشی هوشمند و اینترنتی به این شکل نبود.

البته حواس پرتی که گوشی داشت به طوری بود که متوجه گذر زمان و عمرم نمی‌شدم و یک نوع حالت بی‌خیالی و بی‌توجهی بهم دست می‌داد. مخصوصا در طول خدمت شاید برای خیلی‌ها متوحه گذر زمان نشدن خیلی مفید باشه ولی من به این نتیجه رسیدم که باید کاری کنم که مدت باقیمانده خدمتم با مشغول کردن خودم در مسیر رسیدن به اهدافم بگذره.

خلاصه اینکه دنیای آفلاین خیلی دنیای زیبایی هست ماحصل این سم زدایی این شده که زمان استفاده از تلفن همراهم طبق برنامه زمان سنج به یک ساعت در هفته هم نمی‌رسه ولی قبل از این حداقل روزی یک ساعت تا حتی دو ساعت از گوشی ام استفاده می کردم.

Image placeholder

رضا دهقانی

داستان از یک hello world! ساده شروع شد، وقتی که برای اولین بار یک برنامه ساده به زبان QBasic رو به کمک کتاب برنامه نویسی به زبان کیوبیسیک نوشته (در حال تکمیل) اجرا کردم. اون لحظه احساس وصف نشدنی ای داشتم؛ فکر میکردم مثل کریستف کلمب به یک قاره ناشناخته پا گذاشتم! از اون جا بود که مسیر زندگی من عوض شد ولی برای شرایط من بدون هیچ استادی به جز گوگل بزرگوار خودآموزی اون قدرها هم ساده نبود... .

همیشه اول بودن جذابه! اولین نظر این پست رو تو بزار :)